هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

فروردین و اردیبهشت 94

پسر عزیز و دلبندم هوراد باز برخلاف تصمیمی که گرفته بودم وسعی داشتم خیلی زود زود بیام و از تو بنویسم، نتونستم به قولی که به خودم داده بودم عمل کنم. این قدر گرفتارم و بدو بدو کار میکنم که نگو. بدی دیر به دیر اومدن اینه که خیلی نکات از ذهنم میره و اینو دوست ندارم.  خوب بگذریم. حالا که اومدم. تعطیلات نوروز را طبق معمول به اصفهان رفتیم البته 4-5 روز اول را تهران بودیم و بابایی هم چون میخواست روی یه مقاله کار کنه اون چند روز را بهش گفتم بره دانشگاه.  اصفهان خونه خاله هام رفتیم . همون دوره های همیشگی. خاله شهین امسال دوره اشون توی یه باغ بود که تو هم حسابی استفاده کردی. البته با بچه ها هنوز اخت نیستی ولی خوب پیشرفتت خوب بوده. امسال خون...
3 خرداد 1394

سومین بهار

  نوروز پیام آور مهر است و مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را  به مفهوم واقعى یاد بگیرم. سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور که بهترین هفت سین زندگی است را برای  تو  عزیزترینم ، همه زندگیم ، آرزومندم . . خدا را سپاس    ...
29 اسفند 1393

تولد دو سالگی

روز جمعه 22 اسفند 93 تولد هوراد جون را با 11 روز تاخیر برگزار کردیم. خانواده من از اصفهان اومده بودن و یک جشن تولد خودمونی برگزار کردیم.  تم تولد هورادی را میخواستم toy story باشه که خودش خیلی دوست داره ولی با کمی گشت و گذار در وب فهمیدم که وسایل با این تم خیلی سخت پیدا میشه. ضمن اینکه سفارش کیک با این تم هم چیز جالبی در نمیومد. واسه همین تم سفید آبی را انتخاب کردم. کیک تولد را مانند سال قبل به ناتلی سفارش دادم که بسیار ناراضی بودم. بر خلاف سال قبل طعم و کیفیت کیک هیچ چیز خاصی نبود. ضمن اینکه کارایی که خواسته بودم را روی کیک انجام نداده بودن و موقع تحویل بسیار عجله ای میخواستن آنچه که ما خواسته بودیم را برآورده کنند. در ضمن مسئول کیک تو...
29 اسفند 1393

کوکی تجربه ای نه چندان دلچسب

دیشب برای دومین بار رفتیم آرایشگاه و من دست از دلم برداشتم و حاضر شدم موهاش را کوتاه کنم. دیگه خیلی نامرتب شده بود. با توجه به مشکلات هوراد در برخورد با این مساله تصمیم گرفتم ببرمش کوکی. ولی متاسفانه با اون چیزی که فکر میکردم بسیار متفاوت بود. یه مغازه کوچولو در طبقه آخر تیراژه که هیچ چیز خاصی بنظرم نبود. البته سن هوراد هم در این مساله  ناراضی بودن دخیل  بود و به قول آقاهه نباید ازش توقع  صاف نشستن روی صندلی را داشته باشم. ...
14 اسفند 1393

بیست و چهار ماهگی

دیشب شب تولد تو عزیزترین بود. خدا را شکر میکنم به خاطر بودنت . عزیزم تو  بالاترین سرمایه زندگیمون هستی. از خدا ی مهربونم میخوام که همیشه سلامت باشی. دیشب واسه تولدت رفتیم رستوران هانی و شما واسه اولین بار خوراک زبان خوردی. جشن تولدت را آخر هفته آینده میگیرم که مامان  بابای من هم بتونن بیان. دوست نداشتم با تاخیر  باشه ولی دیگه اینجوری پیش اومد. نوبت آتلیه هم از فو تو نی نی گرفتم واسه بیست و چهارم که  امیدوارم همکاری کنی. بازم تولدت مبارک شازده کوچولو
12 اسفند 1393

تولد تو تولد من است

  چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز تو! روزي که تو آغاز شدي! هوراد جانم تولد مبارک ...
12 اسفند 1393

بیست- بیست ویک وبیست و دو ماهگی عزیز دل

بازم تنبلی کردم و دیر اومدم . البته تو این مدت این قدر اتفاقات رخ داده که فکر نمیکنم همش را بتونم تو ذهنم بیارم. هوراد جونم بزرگتر شده. مستقل و شیطون تر شده و...... مهم ترین مسئله که درست در بیست ویک ماه و چهارده روزگی هورادم  اتفاق افتاد این بود که پسر من در این تاریخ با شیر مامان بای بای کرد. البته مدتی بود که سعی میکردم روزها را کم کنم و فقط شب بدم. ولی یه مریضی شدید ویروسی گرفت و اسهال و استفراغ. به همین خاطر دوباره شروع کردم به شیر دادن بدون برنامه و تا دو هفته بعد از خوب شدنش هم این روند ادامه پیدا کرد. بعد دوباره کم کم  شیر روزش را کم کردم. البته با سختی. درسته که میگن بچه را سیر کنید ولی هورادی با چیزای دیگه راضی نمیشد. ...
16 بهمن 1393