هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

خرداد و تیر 1394

1394/4/16 13:34
نویسنده : ندا
320 بازدید
اشتراک گذاری

هوراد عزیزم روز به روز بزرگتر و عاقل تر می شه و من از این همه تغییر در تعجبم.

خصوصیات اخلاقی ات هر روز با روز قبل فرق داره. الان دیگه خیلی از نگرانی هایی که داشتم از بین رفته و خودت انگار داری خودت را تعدیل می کنی. مثلا تا همین چند ماه قبل وقتی می رفتیم بارک بازی می خواستی ساعت ها توی تاب بشینی و بقیه  را هم نمی گذاشتی سوار بشن و خلاصه با گریه زاری از تاب در می اومدی .ولی همین دیروز بابا بردبودت بارک می گفت ویایسته و می گه صبر کنیم بقیه بیان بایین ما سوار بشیم. ... یه سری لغات انگلیسی هست که مربوط به وسایی نقلیه هست و باهات کار می کنیم همه را بلدیدود 18-19 تا اکمه هست مثل:

airplain, Taxi,Bus,Tractor,Track,Ship, Boat,Scooter,Jet,Helicopter,Weelchair,Wagon,........

و خیلی جالبه دو تا فلش کارت هست یکی Busو دیگریSchool Bus اولی را همون Bus میگی و دومی را Busمدرسه میگی. و خیلی جالبه مثلا می گی " Bus یعنی اتوبوس" یا توضیح می دی" Boat از SHIP کوچکتره". کلا هر توضیحی واست بدیم سریع میگیری و بعد مرتب تکرارش ی کنی. البته مطمین نیستم این روش انگلیسی خوندن به دردت بخوره....

عاشق جعبه تقسیم های روی در و دیواری. بطوری که وسط شب توی خواب داشتی حرف میزدی. اومدم بالا سرت دیدم داری راجع به جعبه تقسیم یه چیزایی می گی... از اصطلاح " گنده" به جای بزرگ استفاده می کنی و خیلی هم قشنگ اونو ادا می کنی.

حافظه خیلی خوبی توی حفظ کردن شعر ها داری. یه کتاب " قورباغه دندونت کو " برات گرفتم که عاشقشی. همچنان عاشق سام آتشنشان هستی. کارتونش را خیلی دوست داری. منم هر جا هر کتابی که توش آتشنشان باشه برات می خرم. همه اتشنشانها هم از دید تو اسمشون سامه. جدیدا نمی دونم چرا رو در و دیوار نقاشی می کشی. در صورتی که قبلا خیلی رعایت می کردی. شاید بخاطر سنت هست که خوب کمی هم لجباز شدی. غذا خوردنت بشدت بد شده. صبحانه را دوست داری ولی شام و نهار اگه غیر از کتلت و ماکارونی و ماهی چیز دیگه ای باشه مکافات داریم و کلی انرژی ازم می ره. بطوری که مجبور میشم ببرمت توی حموم آب بازی کنی تا بلکه چند تا لقمه بخوری. البته برنج خالی را دوست داری ولی با خورشت مشکل داری. امیدوارم این وضعیت زیاد ادامه بیدا نکنه.

یه شعری که مامان فهین بهت یاد داده و خیلی قشنگ میگی را هم بگم: چشم چشم دو ابرو . دماغ دهن یه گردو. سیخ سیخ شکمبه. این خانم چقدر گشنکه(قشنگه)

بسته به اینکه شعر را واسه کی بخونی بجای " این خانم" خودت اسم شخص را قرار می دی. مثلا واسه من می گی " این مامان چگد گشنگه" بجای "ق" کلا "گ" می گی. بجای" ر" و " و" هم "الف".

مثلا می گی "بابا افت(رفت)".

"حالا اقتشه( حالا وقتشه)"

حرف زدنت که خیلی شیرینه. تلفن را که می گیری با مامان بابام یا بقیه حرف بزنی اول می گی

" سلام. اوبی. چطوری؟ من اوبم. کاری نداری؟ خداحافظ تا هفته دیگه" که این جمله آخر را از کارگاه مادر و کودک یاد گرفتی.

یادم رفت بگم ما 22-24 خرداد بطور غیر منتظره ای شرایط بیش اومد بریم مشهد. با مادرجون و مامان فهین و بابا محسن. هتل سی نور بودیم که هتل خیلی خوبی بود. صبحونه اش مثل هتل فردوس که سال قبل رفته بودیم خیلی خوب بود و برخلاف رستورانها شنیسل ماهی  خیلی خوبی هم داشت. به طوری که دیگه واسه غذا دادن به شما نگرانی نداشتم.

دانشگاه رسما از 24 تیر واسه کارمندا تعطیل هست. هر چند که من کلا از وقتی امتحانا تموم شده هفته ای یک روز بیشتر نرفتم و فقط تو این هفته دو بار اومدم.... خلاصه دیگه خودم  خونه هستم. در ضمن صبحها که از خواب بیدار می شی دیگه بیدار هستی تا ساعت 8-9 شب که بخوابی که خوب البته این جوری هم خستگی من و هم خودت زیادتره ولی واسه هورمون رشدت خوبه...اینم از احوالات هوراد و ما توی این تابستون داغ و البته با هوای آلوده تهران.........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)