هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

واکسن شش ماهگی

1392/6/19 22:20
نویسنده : ندا
236 بازدید
اشتراک گذاری

عجب واکسنیه این شش ماهگی. قبل از زدن واکسن اصلا ذهنیت بدی از اون نداشتم و فکر میکردم مثل دو و چهار ماهگیه. روز پنجشنبه رفتیم واکسن را زدیم و اومدیم خونه. تا 5-6ساعت اتفاقی نیفتاد ولی بعد اون تب شروع شد و تا شب به 39 درجه هم رسید و ما مردیم و زنده شدیم . استامینوفن هم کارساز نبود و پاشویه را شروع کردیم . مامان بابا و نگین هم اینجا بودن. تبش قابل کنترل نبود و ما سعی داشتیم بالاتر نره. تا صبح کارمون همین بود. فرداش کمی بهتر شد ولی دوباره شروع به بالا رفتن کرد. هورادی من کلی زجر کشید. روز جمهع هم همچنان تب ادامه داشت. بعداز ظهر جمعه مامان اینا رفتند اصفهان. و ما دوباره تا صبح تبش را چک میکردیم .امیدوار بودم شنبه وضه بهتر بشه البته تب اومد رو 38 درجه ولی همچنان ادامه داشت . زنگ زدم مرکز بهداشت گفت تا 72 ساعت طبیعیه. دکتر بهرامی هم زنگ زدم کفتن این یکیدو روزه نیست. خلاصه تا یکشنبه صبر کردیم که 3 روز کامل تموم بشه. هورادی تبش میرفت و دوباره میومد. بعداز ظهر یکشنبه بردیمش پیش دکتر فخرایی که از اینترنت دیده بودم و گفته بودن خوبه. نزدیک هم بود. اونجا معاینه اش کرد گفت ظاهرا که مشکلی نداره و عفونت هم دیده نمیشه و این از اثرات همون واکسنه. منشیش هم گفت واکسن شش ماهگی بین 3-5 روز تب داره. درضمن وزنش هم 7700 گرم و قدش 73 و دور سرش 43 بود. طفلک من تو این سه روز آب شد. اومدیم خونه و دوباره تا فردا صبح یعنی دوشنبه باز کار ما چک کردن دمای بدنش بود تا در نهایت از صبح دوشنبه دیگه دمای بدنش رو به حالت عادی رفت و از دوشنبه شب تا امروز که سه شنبه استضعف داره و دمای بدنش 36 شده. بچه دیگه ج.نی براش نموند. نمیدونم چه حکمتیه که این طفل معصوما اینهمه زجر بکشن. اونم تب که فیل را از پا در میاره چه برسه به این کوچولوها. خدا را شکر الان بهتره و فقط ضعیف شده و متاسفانه اشتها هم نداره که لااقل تقویت بشه . احتمالا چند روز طول بکشه تا برگرده به حالت اول.

خلاصه ما 5 شب و روز کامل نخوابیدیم و مردیم و زنده شدیم

جالبه که به پانل مرکز بهداشت زده بود: عوارض واکسن شش ماهگی کمتر از دو و چار ماهگی است.

البته تعجبی نداره و اینجا ایرانه .اطلاع رسانی هم عوضی است

این را مینویسم واسه هورادی که بدونی بابای ات شنبه و یکشنبه واسه خاطر تو نرفت سر کار و شاید حتی بیشتر از من بیدار بود. بعدا که بزرگ شدی ازش تشکر کن. چون خیلی خیلی واست انرژی میذاره

منم از مامان و بابام تشکر میکنم میدونم که این شب بیداری ها و استرس ها را واسه من پشت سر گذاشتن. نمیتونم زحماتشون را جبران کنم. فقط میتونم بگم ممنون و دوستون دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)