هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

هوراد جون هشت ماه و 18 روزه

1392/8/27 22:19
نویسنده : ندا
164 بازدید
اشتراک گذاری

هوراد عزیزم هر روز کارای جدید انجام میده و حیفم میاد ننویسم چون ممکنه تو پستای بعدی یادم بره..

جدیدا در پوش آب که کف زمین آشپزخونه است از مهم ترین علایقش شده و معلوم نیس با اینکه ماشین ظرفشویی روشه چطوری میبینتش و میره سراغش. سطل لباساش که گوشه اتاقشه از دیگر علایقشه که بره لباسا رو بریزه بیرون. بهش میگیم " هوراد یک دو سهههههه " خودش همزمان با ما میگه هههههههههههه(یعنی سه). عاشق آهنگه. یه سایت آهنگ baby رضا از اینترنت دانلود کرده اسم یکی از آهنگاشLondon Bridge که خیلی این آهنگ رو دوست داره و وقتی تموم میشه  سمت کامپیوتر نگاه میکنه  که یعنی دوباره برام تکرار کنید. آهنگهای ایرانی را هم دوست داره مثل آهنگ "من از عشق بارون به دریا زدم " که علیزاده خونده. بازی دالی موشه را خیلی دوست داره و وقتی بهش میگیم دالی هورادجون غش میکنه از خنده. دیگه تقریبا توی کالسکه نمیمونه و اگه من بخوام غذا بخورم یا دستشویی برم با کلی ترفند و تلویزیون و شعر و آواز شاید یه مدت کوتاهی بشینه. امروز توی کالسکه با اینکه بسته بودمش ولی داشت پا میشد با وجود همه محافظ هایی که دور پا وسینه اش بود. جدیدا عکس که ازش میخوام بگیرم یا مواقعی که خیلی خوشحاله سرش را به سمت بالا میگیره بینی اش را یه فرم خاصی میکنه و میخنده(عزیزم).

یه کاری هم جدیدا میکنه و اون اینه که فرم چهار دست و پا رو زمین قرار میگیره و باسنش را میبره بالا (عین اینایی که ورزش باستانی میکنن) که البته با معذرت باید بگم که موقعی که میخواد پی پی کنه این کار را میکنه(البته اینو تازه فهمیدم).

غیر از کتاب لاک پشته عاشق این شعر کنجشکه اشی مشی شده که من براش میخونم و البته همش رو هم حفظ نیستم. موقع خوندن این شعر (مثل موقع خوندن داستان لاک پشت پشتی بالا) شروع میکنه به حرف زدن و ددد گفتن. نمیدونم چی تو ذهنش میاد . کاش میدونستم...

راستی یه کامیون براش خریدیم ولی اصلا بهش علاقه ای نشون نداد. یکم واسش زوده . چون اصلا نمیدونه ماشین چیه و کاراییش چیه.  فعلا بیشتر به چیزای فرعی علاقه داره. مثلا زدن یه چیزی روی زمین وایجاد صدا کردن. مثلا کاسه را میکوبه رو سرامیکها بطوری صدا میده که خودشم چشاشو مرتب بهم میزنه ولی با این حال بازم ادامش میده. یه کار دیگه هم چند روزه میکنه. رضا نگهش میداره . در کابینت را باز میکنه . یه بار من دست زدم واسش و تشویقش کردم. حالا دیگه مرتب میره در رو باز بکنه به من نگاه میکنه که یعنی تشویقم کن....فدات بشم که این قدر بامزه ای و اینا تنها گوشه ای از شیرین کاریات که مینویسم..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)