هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

هوراد و آتلیه آراز

1393/5/24 2:38
نویسنده : ندا
266 بازدید
اشتراک گذاری

راستش چون دیروز( دقیقا در هفده ماه و دوازده روزگی هوراد) یه سنت شکنی  کردم  بنظرم اومد که باید واسه یادگاری واسش بنویسم . راستش من در انتخاب آتلیه عکس یا هر کار دیگه ای که میخوام بکنم کلی سرچ میکنم و تحقیقات. دیروز یک مرتبه به سرم زد ببرمش آتلیه. البته مدتیه که میخوام با این مدل موهاش که بلند شده ببرمش و بعد کوتاه کنم موهاش را. اما یک دفعه ای دیروز دل به دریا زدم و بردمش همین عکاسی سر خیابون. بدون هیچ ادا و اصولی آقاهه 20-30 تا عکس ازش گرفت و منم سریع چند تاش را انتخاب کردم. وای که چه کار راحت و بیدردسری بود. حالا فکرش را بکن هر سری که میبردمش هیمن کلی باید وقت میگرفتم از شب قبلش خوب میخوابید تا صبح سر حال باشه و اونجا هم کلی ماجرا..... تازه این دفعه آخری هم که خیلی هزینه کردم چون قیمت عکساش را شدیدا بالا برده. مثلا عکس 16 در 21 را 30000 میگیره جاهای دیگه 18000 . خلاصه از کار خودم خیلی راضی بودم . کیفیت عکساش هم خیلی خوب بود. بهر حال دیگه هیمن نمیبرمش. شاید واسه تولدش  بگردم یه جای معروف ببرمش ولی دیگه واسه این عکس های معمولی میبرمش همینجا.

امروز صبح هم که یه کارگاه فرزند پروری بود همین نزدیک خونه که رضا ثبت نام کرده بود. ار هشت تا دو بعداز ظهر اونجا بودم که متاسفانه بر خلاف چیزی که گفته بودند استادش دکتر نبود. در ضمن نکاتش مناسب سن هوراد نبود. هر چند  اصلا اصولی که میگفت  را من خیلی هم قبول نداشتم. خلاصه خوب نبود و کلی وقتم رفت و. خسته شدم.....رضا هم خیلی خسته شپد چون هم نگهش داشت و وقتی هم اومدم باز مجبور بود هوراد را نگه داره چون من سردرد شدید گرفته بودم.بنظرم توی مشاوره خیلی خیلی مهمه که  فرد چقدر سواد داره. چون اگه نکاتی که میگن درست نباشه  عواقب بدی روی بچه میذاره. ما که هنوز یه فرد مناسب پیدا نکردیم. دکتر علاقبند راد را رفتیم مطبش ولی چون روانپزشک بود زیاد کار مشاوره نمیکرد. ما هم نوبتمون را کنسل کردیم و برگشتیم. چند روز پیش هم یه مشاور را از اینترنت پیدا کردم و ازش نوبت گرفتم ولی بعد به این نتیجه رسیدم اینم بدرد بخور نیست و میخوام نوبتم را کنسل کنم. فکر کنم فعلا بهترین کار همون سی دی های دکتر هلاکویی باشه و شاید هم کتاب. البته شدیدا با کمبود وقت مواجهیم و الان هم که دارم مینویسم با خستگی ساعت دو و نیم نصفه شبه.

راستی از هورادی هم بگم که به کلمات قبلی که میگفت کلمه آب هم اضافه شده میگه"ب" تازه اونم از توی حلقش که کار خیلی سختیه. قبلا کفش  را نصفه نیمه  میگفت اما الان یطور واضح میگ" دتش  " . پسرم خیلی هم به تمیزی علاقمنده . جدیدا میدوه میره دستمال میاره میز کامپیوتر را پاک میکنه یا اگه چیزی زمین ریخته باشه دستمال میاره پاکشپ کنه. عاشپق پیتزا و سس هست و اینها تنها چیزایی هستند که روی صندلی غذاشپ میخکوبپش میکنند. البته از پیتزا فقط نونشپ را بهشپ میدم ولی همونم خیلی دوست داره. دوغ و ماست و لواشپک را هم دوست داره. البته لواشپک را خیلی دوست ذاره و برام عجیبه که شاید یکی دو بار اونم کم کم بهشپ دادم  ولی اینقدر مزشپ تو ذهنش مونده.. بزرگترین تفریح ما فعلا اینه که ازشپ بپرسیم این کی؟ میگه بابا اون کی؟ میگه مامام و بعد میگیم هوراد جون ک؟ دستشپ را میزنه به سینه اشپ یعنی خودشپ را نپشون میده.

خیلی دیر وقته باید برم که خیلی خسته ام.

پسندها (2)

نظرات (0)