هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

پایان هشت ماهگی

1392/8/8 22:15
نویسنده : ندا
103 بازدید
اشتراک گذاری

روزا تند تند میگذرن و چه قدر احساسات متناقض دارم. کاش بزرگ نشی و از طرفی هم ای کاش زودتر بزرگ بشی. بگذریم....

ماه گذشته ماهی بود که هوراد یک مرتبه تحول عظیمی در حرکاتش دیده شد. سرعت چهار دست وپا رفتنش بیشتر شد و از یک هفته پیش هم دیگه دستش را میگیره به لبه میز و صندلی و بلند میشه. البته بطور نصفه نیمه. درضمن دو زانو رو دو تا پاهاش میشینه که البته بعد از مدتی تعادلش را از دست میده.

روز یکشنبه 28 مهر با هواپیما رفتیم اصفهان و یک هفته اونجا بودیم. برگشتن قرار بود بابایی بیاد دنبالمون ولی ماشینش خراب شد و ما با بابا محسن و مامان فهین و نگین اومدیم تهران. مامان بابای من دو روز موندن و رفتند. 

در واقع اون یک هفته ایکه اصفهان بودیم هوراد تمرینش را شروع کرد که دستش را به لبه مبل بگیره و بایسته.

درضمن از بعضیها غریبی میکنه. تو هواپیما به دو تا آقا تو ردیف مقابل مرتب میخندید اونا هم کلی خوششون اومده بود ولی خاله و دختر خاله ام اومده بودند دیدن ما. خاله ام را که دید شروع کرد به گریه ولی با بهاره مشکلی نداشت. شاید بخاطر چادر باشه که سر میکنه خاله ام میترسه...

الان دیگه کاراش خیلی خطرناک شده و دائم باید دنبالش باشم. بیشترین جایی که بهش علاقه دارم میز و دم و دستگاه تلویزیونه که خیلی هم خطرناکه. فسقلی ریزه میزه است ولی زبله و مهم ترین چیزیکه همه هم میگن اینه که خیلی مواظب پشت سرشه که زمین نخوره. وقتی غلط میزنه سرش را بالا نگه میداره که یه موقع زمین نخوره. ولی طفلک باز هم نمیتونه همیشه مراقب باشه و تعادلش را حفظ کنه و با وجود مراقبت های شدید ما باز هم سرش اینطرف اونطرف خورده.

به خود تلویزیون هم شدیدا علاقه پیدا کرده. سی دی بیبی انیشتین را واسش میذاشتم که شدیدا هم جذبش میشد ولی از وقتی فهمیدم تلویزیون و مضراتش جدیه تقریبا سی دی را براش نمیذارم جز مواقعی که واقعا کار دارم. براش بصورت شعر میخونم هوراد جون تلویزیون چی داره؟ غش میکه از خنده و سریع برمیگرده تلویزیون را نگاه میکنه. بابایی اش هم بهش یاد داده آنتن را که در بیاریم تصویر تلویزیون قطع میشه دقیقا این را فهمیده میره آنتن را در میاره و بعد به صفحه ال ای دی نگاه میکنه میبینه تصویرش قطع شده. بعدش هم میخواد آنتن را سر جاش قرار بده که البته نمیتونه. یکی دیگه از کاراش اینه که دستش را میگیره به دیوار و میخواد بلند بشه بایسته که مثلا آیفن را بر داره یا عکسای میکی موس روی دیوار اتاقش را دست بزنه. آخه اگر هم بتونی بایستی (که نمیتونی)مگه قدت میرسه فنچول من؟!!!!

دیشب دیگه تصمیمم نهایی شد که تختش را ببریم تو اتاق خودمون. یک ماهی بود که دیگه آورده بودمش تو اتاق خودش تو تختش میخوابید و ما روی زمین. ولی رو زمین خوابیدن خودمون را هم دوست نداشتم. از طرفی نمیشد تنها بخوابه. چون کارای خطرناک میکنه. مثلا دستش را به میله ها میگیره و میخواد پاشه یا دو زانو رو پاهاش میشینه بعد تعادلش را از دست میده و اگه ما نباشیم سر ش میخوره به تخت حتی وسط شب هم که بیدار میشه بلافاصله بلند میشه میشینه. واسه همین دیدم درست نیست ریسک کنم. حالا فعلا تختش را بردیم اتا ق خودمون تا ببینیم چی میشه.

در ضمن وابستگیش به من و باباش و بخصوص من بیشتر شده. دیگه گاهی اوقات از بغل من به بغل بقیه نمیره و روش رو برمیگردونه.

یک ماهی بود که یبوست داشت و هر کاری میکردم به جز با خاکشیر کشکلش برطرف نمیشد. اما خدا را شکر از وقتی رفتیم اصفهان و اومدیم مشکلش برطرف شده و به حالت عادی برگشته که احتمالا بخاطر نوع موادیه که تو غذاش میریزیم.

خلاصه که خیلی شیرین و با مزه شده و خوب در عین حال انرژی هم که از ما میگیره بیشتر شده بطوریکه  بزحمت من یه ناهار سرهم بندی میخورم. دیروز که از خستگی ساعت های 4-5 عصر سردرد گرفته بودم.اما اشکالی نداره من راضیم و ممنون از خدای خودم واسه داشتن چنین نعمتی..

امروز گذاشتمش تو کالسکه بردمش تو آشپزخونه جلو ماشین ظرفشویی ببینم سرگرم میشه دیدم دستش را گرفته به ماشین و داره از تو کالسکه بلند میشه . من روروئک واسش نخریدم چون میگن خوب نیس ولی اگه بود هم فکر نکنم این توش مینشست. اصلا سکون را دوس نداره......

راستی از شهر کتاب واسش فلش کارت انگلیسی و کتاب "من و روزها من و کارها " را خریدیم . مصمم هستم که از حالا انگلیسی را باهاش کار کنم. حیف که سی دی های بیبی انیشتین را فعلا نمیتونم براش بذارم.

 ورودت به نه ماهگی مبارک عزیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

رضا
8 آبان 92 23:38












ممنون
رضا
8 آبان 92 23:45
ghcfxcxfx
negin
11 آبان 92 19:10